آیت اله هاشمی رفسنجانی در اثر عارضه قلبی درگذشت. خبری شوک آمیز که شامگاه یکشنبه 19 آذرماه 1395 همه ایران را در بهت و حیرت فرو برد. آنقدر این اتفاق یکباره افتاد که هضم آن برای همه سخت و سنگین بود. هنوز که مدت ها از این خبر می گذرد نیز کسی نمی تواند باور کند که آیت اله هاشمی، یکی از پایه های انقلاب اسلامی ایران و یکی از مهم ترین ارکان سیاسی ایران در تمام برهه های بعد از انقلاب، نزدیک ترین یار امام و نیز نزدیک ترین دوست رهبری دیگر در بین ما نیست.
اما حقیقت تلخ تاریخ بشریت همیشه همین بوده و هست. إنا لله و إنا إلیه راجعون. همه ما؛ چه خوب ترین و چه بدترین، چه موثرترین و چه بی اثرترین، چه زیباترین و چه زشت ترین و...، روزی به این دنیای فانی قدم خواهیم گذاشت و روزی هم از آن رخت برمی بندیم، ولی این خاطرات است که از ما بجا خواهد ماند. که نوع زندگی مان می تواند ما را "ماندگار" و یا "فراموش" کند. سن بنده حقیر نه به انقلاب می رسد و نه به دوران جنگ تحمیلی اما از زمانی که به یاد دارم در تمامی سخنرانی ها و برنامه های آیت اله هاشمی همواره لبخند بر لب ایشان و چهره شان سرشار از شادابی، مهربانی و انرژی مثبت بود. این درحالی بود که چشمان ایشان یک دنیا غم داشت و می شد از آن چشمان عاشق و متفکر، هزاران حرف ناگفته خواند. تصویری که تا ابد در ذهن نگارنده "ماندگار" باقی خواهد ماند؛ متفکر مهربان. شاید اغراق نباشد اگر بگویم در چهره ایشان همواره عشق به معنای واقعی به تمامیت "انقلاب اسلامی ایران"، مهربانی، اقتدار، مهر و محبت و دلسوزی برای مردم و تمام صفاتی که زبان بنده از بیان آن قاصر است، همگی یکجا دیده می شد.
در عرصه سیاست به جرأت می توان گفت که در طول همه 38 سال پس از انقلاب اسلامی مهم ترین رکن اساسی سیاست در ایران آقای هاشمی رفسنجانی بود. در واقع همواره یک کفه اصلی توازن سیاسی در کشور بودند. برای بنده و شاید بسیاری از جنس بنده، تصور شرایط برهه های حساس سیاسی کشور بدون وجود این رکن اساسی انقلاب بسیار سخت و ناممکن می باشد. کسی که در همه حال هرآنچه را برای این حفظ و پیشرفت این انقلاب لازم می دانست انجام می داد و در این راه از هیچ کسی جز خدا نمی هراسید. گویی حس مسئولیت سنگینی بر دوش خود احساس می کرد. شاید این احساس مسئولیت از بار امانتی؛ تمامیت انقلاب اسلامی ایران، که امام خمینی (ره) و شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی بر دوش ایشان و مقام معظم رهبری و دیگر یاران انقلاب گذاشته بودند، نشأت می گرفت. و چه فراز و نشیب های سخت و ملال آوری را در این مسیر پشت سر نهاد. چه ملالت هایی را از سوی دشمنان و چه قضاوت های نابجایی را گاهاً از سوی دوستان تحمل نمود اما چیزی بر زبان نیاورد. شاید این بیت را با خود زمزمه می نمود:
من از بیگانگان هرگز ننالم *** که با من هرچه کرد آن آشنا بود
به هرحال هرقدر هم باور آن سخت و ناممکن می باشد می بایست بپذیریم و با آن کنار بیایم. در حال حاضر در شوک هستیم و به قول معروف "هنوز داغیم و نمی فهمیم" و مرور زمان قطعاً فقدان آن ماندگار دوست داشتنی را برای مان بیشتر محسوس می دارد.
در پایان ارتحال آیت اله علی اکبر هاشمی رفسنجانی رو به همه مردم انقلاب اسلامی ایران به خصوص به خانواده و بازماندگان ایشان تسلیت عرض می نمایم. خداوند روح ایشان را غریق لطف و رحمت و مغفرت خود قرار بدهد.
نوشتن این متن ناقص حداقل کاری است که نگارنده می تواند در شوک و غم ارتحال آیت اله هاشمی خود را با آن اندکی آرام سازد، امید است مورد قبول واقع گردد.
به امید رشد و اعتلای انقلاب اسلامی ایران – یا حق
محسن سیفی – کارشناس ارشد علوم اقتصادی
دمت گرم قلمت خیلی خوب و روانه
سپاس دوست عزیز