از وقتی که ستاره ای مثل خورشید توی زندگیت طلوع می کنه دنیایی واست روشن می شه که حسابی بهش عادت می کنی و باهاش زندگی می کنی ... اما بالاخره هر ستاره ای توی زندگیت باید غروب کنه ...
با غروب ستاره بزرگ و روشنی بخش خورشید تاریکی همه جا رو فرا می گیره و دنیایی از ستاره های کوچیک اما پرنور وارد زندگیت می شه که همشون بهت چشمک می زنن ... اما تو می خوای که استراحت کنی و بخوابی ... به ستاره ها خیره می شی و با وجودشون آرامش می گیری و به خواب عمیق می ری ... وقتی با این رفت و آمد ستاره ها زندگی می کنی آرامش خاصی داری ... اما در تاریکی لایتناهی ... بهشون عادت می کنی و بعد از مدتی جزئی از زندگیت می شن حتی بدون اینکه دیگه خودت متوجه آمد و شدشون بشی !
اما من آرامشش رو دوست دارم !!! هرچند در تاریکی !!!