دست نوشته های محسن سیفی

مجموعه ای از دست نوشته های شخصی بنده

دست نوشته های محسن سیفی

مجموعه ای از دست نوشته های شخصی بنده

عزم ملی

چند وقت پیش داشتم از تلویزیون یه فیلم ژاپنی رو نگاه کردم که هرچه بیشتر دلیل سرعت و قدرت پیشرفتشون رو فهمیدم.

ماجرای این فیلم از این قرار بود که بر اثر فعال شدن یکی از آتش فشان های توکیو و حرکت یک گسل، کل کشور ژاپن در معرض نابودی قرار گرفته بود. همه ی دانشمندان و تکنولوژی دنیا رو به کار گرفتند تا بتونند جلوی این کار رو بگیرن اما نشد و چند ماه مانده به واقعه، شهرها رو یکی یکی تخلیه کردن و مردمشون رو به کشورهای دیگه فرستادن. چندهفته مانده بود که یکی از دانشمندای خودشون یه نظریه داد که با ایجاد انفجار در بخشی از دریا و نزدیک گسل می شه جلوی حرکتش رو گرفت و از نابودی کشور جلوگیری کرد. اما چون باید در محل انفجار و بمبگذاری دقت صورت می گرفت باید قطعا یک نفر جان خودش رو می داد و به همراه بمب در اعماق دریا منفجر می شد. اولین داوطلب خود همون دانشمند بود و دولت هم با اعتماد و حمایت از اون تمام امکانات رو در اختیارش قرار داد. خلاصه سرتون رو درد نیارم این آقا رفت و کشورش رو از نابودی کامل نجات داد و جونشو از دست داد و مردم ژاپن نیز ضمن گرامی داشت یاد و خاطرش به ساخت دوباره کشورشون پرداختند و هیچکسی منتظر کمک دیگران و دولت نبود و هرکس به زعم توانایی های خودش به ساخت ژاپن کمک کرد و تولدی دوباره با سرعت رشدی بیشتر از قبل برای ژاپن حاصل شد.

این فیلم پر از پیام های اجتماعی و فرهنگی بود و من واقعا آخراش گریه کردم و به ژاپنی ها حسودیم شد. درسته که شاید این فیلم بوده باشه و واقعیت نداشته باشه اما بدون در نظر گرفتن این هم ژاپن و چین و مالزی و سنگاپور و ... کشورهایی بودن که واقعا از صفر و حتی منفی شروع کردن ولی چون یک عزم ملی برای رشد و پیشرفت در مردمشون وجود داشت تونستند در کمتر از 20 سال به اوج پیشرفت برسن. کاری که ما ایرانی ها سالهاست توش موندیم و دلمون خوشه که پیشرفت داریم. نه که نداریم اما ظرفیتی که برای رشد سریع در ایران وجود داره شاید چند ده برابر ظرفیت رشد در کشورهای گفته شده بوده باشه اما اونا الان کجان و مردمشون به فکر چی هستن !؟ و ما الان کجاییم و به چه فکری هستیم !؟

اونا ریشه ای کار کردن و نگفتن که الان زوده واسه کار ریشه ای کردن و عمل کردن. ریشه ای تا جایی که اول ذهن مردم با یک عزم ملی به رشد و پیشرفت باور پیدا کرد و بعد از پایین خشت خشت دیوارهای وطنشون رو ساختند و هرگز هم کشتگان راه وطنشون رو فراموش نکردن و اونا رو زیر سوال نبردن. بخدا همه ی اینا درده. دردی که قلب هر آدم منطقی و آینده نگری رو به درد می آره.

به امید روزی که ایران و ایرانی هم بتونه به این اعتلا دست پیدا کنه.

به امید آینده ی روشنی که از آن ماست.

یا حق

تولدی دوباره

یادش بخیر

شهریورماه سال 1387 بود که وبلاگ نویسی شخصی رو شروع کردم. اونم به خاطر دلایلی خاص. روز تولدم آغاز تولد وبلاگ شخصیم(از طریق فیلترشکن می تونید ببینید) بود. البته قبلش وبلاگ مربوط به مسائل دانشگاه و همچنین وبلاگ انجمن علمی گروهمون رو هم کار می کردم ولی خب اونا یه جورایی کاری بودند. هرچند که وبلاگ مربوط به مسائل دانشگاه دومنظوره بود(هم شخصی و هم صنفی).

یادش بخیر چه دوران خوب و بیادماندنی بود. اون روزا عادت داشتم که مطالبم رو فی البداهه و لحظه ای می نوشتم. یعنی یهو وبلاگم رو باز می کردم و شروع می کردم به نوشتن و همون موقع پست می ذاشتم. اوایل فکر می کردم که کار زیاد شاقی نکردم اما بعدها فهمیدم که در لحظه پست گذاشتن هم چندان راحت نیست و آروم آروم بیشتر به توانایی های خودم پی بردم و هر روز سعی می کردم با کمک خوانندگانم ایرادات خودم رو برطرف کنم و همواره پیشرفت روزافزونی رو برای خودم می دیدم و خوانندگانم هم دائماً درحال افزایش بود. بخصوص از زمانی که سایت Blogger فیلتر شد و دیگه وبلاگ شخصیم(از طریق فیلترشکن می تونید ببینید) در دسترس همه نبود و وبلاگ صنفیم بیشتر دومنظوره شده بود. واسه همین خوانندگانم هم افزایش پیدا کرده بود.

اما خب بنا به یه سری مشکلات خاص و پایان زندگی دوران لیسانس و همچنین وارد شدن در دنیای فیس بوک روند نویسندگیم در وبلاگ تنزل پیدا کرد و تقریبا به صفر رسید. حتی روند کار نشریاتیم که به شدت تنزل پیدا کرد. خودم همواره از این وضع به شدت ناراحت بوده و هستم و خیلی تلاش کردم که بتونم برگردم و تأسیس همین وبلاگ هم در راستای تحقق همین هدف بود اما تا حالا نتونستم به اون دوران برگردم.

امشب پیش خودم تصمیم جدی گرفتم که خودم رو دوباره به اون دوران برگردونم و اومدم لپ تاپمو روشن کردم و شروع کردم به نوشتن همین پست. امیدوارم بتونم در راستای تحقق این تصمیم موفق باشم و با وجود همه مشکلات حاشیه ای دیگه ای که دارم بتونم خودم رو به دوران اوج وبلاگیم برسونم و بلکه فراتر از اون هم برم. یعنی روند متداوم مطلب نویسی با کیفیت بالاتر از قبل رو بتونم داشته باشم.

در حال حاضر در دو وبلاگ گروه علوم اقتصادی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان(اصفهان) و دست نوشته های محسن سیفی(همین وبلاگ) به عنوان مدیر و در وبلاگ انجمن علمی اقتصاد کشاورزی دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستان به عنوان نویسنده در فضای BlogSky مشغول به فعالیت در دنیای مجازی هستم.

خوشحال میشم از نظرات خوانندگان عزیز در جهت تعالی خودم و وبلاگم بهره مند بشم.

به امید آینده ی روشنی که از آن ماست.

یا حق

ناگفته ها ...

ناگفته ها بسیارند اما زبان و زمان قاصر از بیان آن


اندر دل دردی دارم که گر گویم زبان سوزد



وگر پنهان کنم، ترسم که مغزی استخوان سوزد

تبریک سال 1392 خورشیدی


سلام به همه دوستان عزیزم
پرونده ی یک سال دیگه از عمرمون داره بسته می شه ... خاطرات تلخ و شیرین بسیار در این سال برای هممون رقم خورده ... خودم هم خاطرات خیلی شیرین از سال 1391 دارم و هم خاطرات بسیار تلخ ... به هر حال هرچی بوده داره تموم می شه و چشم امیدمون برای آینده ای زیبا به سال 1392 هست ... خدارو شکر بنده سالم رو با خاطرات و اتفاقات خوبی دارم آغاز می کنم که ان شاءالله سرآغاز مسیر روشن آیندم باشه ... امیدوارم سال جدید برای همه ی شما عزیزانم و خانواده هاتون سالی پر از موفقیت و سربلندی و عاقبت به خیری باشه ... من رو هم در لحظات سال تحویل از دعاتون فراموش نکنید ...
راستی خیلی ها سال گذشته باهامون بودن که الان دستشون از دار دنیا کوتاه شده ... از خیرات خودتون محرومشون نکنید ...
یکی دیگه از سنت های ما ایرانی ها در این جشن باستانی از بین بردن کدورت ها و نزدیک شدن دل ها به همدیگه ست ... پس بیایم تا جایی که می تونیم کدورت ها رو فراموش کنیم و تلخی های گذشته رو فراموش کنیم و به همدیگه مهر بورزیم ... اگر هم واستون سخته مهر بورزید حداقل کدورتتون رو از طرف مقابل از ته دل از بین ببرید ... امیدوارم اگرم کسی از من کدورتی یا خاطره بدی تو ذهن داره فراموش کنه و من رو حلال کنه ...
من فردا همراه خانواده لحظه ی تحویل سال رو در جوار حرم حضرت معصومه (س) خواهم بود ... دعاگوی شما خواهم بود ...
به امید سالی پر از آزادی و سربلندی ایرانی ...
ارادتمند شما - محسن سیفی
یا حق

رادیو ...

توی این مدتی که توی بخش فوق برنامه ی معاونت فرهنگی دانشگاه حضور داشتم و کم و بیش فعالیت می کردم با خیلی آدم های خاصی(آقای کمالی، خانم کریمی، آقای محمد عطایی، آقای دکتر شهسواری، آقای اشرف، آقای دکتر فروغی و دکتر اسماعیلی و خیلی های دیگه) آشنا شدم ... کلا همه چیز متفاوته اینجا ... محیطش، قوانینش، آدماش و ...

اما مثل همیشه از این فرصت سعی می کنم استفاده های مفید رو ببرم و به تجربیاتم بیشتر اضافه کنم ...

یکی از این آدم های خاص خانم امیدالله هست که شخصیت جالب و روحیات و زیبایی داره ... یه شخصیت هنری ... ایشون ظاهرا توی صدا و سیما استان اصفهان هم فعالیت داره و به همین دلیل هم یه کانون رادیویی واسه دانشگاه تاسیس کرده ... یه رادیوی درون دانشگاهی که کار بسیار گسترده و سنگین و اما جالب و هدفمنده ... از وقتی متوجه این قضیه شدم خیلی علاقه داشتم که بتونم یه جورایی بهشون کمک کنم ... حالا یا از طریق گویندگی یا نویسندگی ... اما تا حالا اصلا تجربه ی همچین کاری نداشتم و اصلا نمی دونستم به درد این کار می خورم یا نه و اصلا می تونم کمکی بکنم یا نه ...

امروز بر حسب اتفاق متوجه شدم که ایشون جهت تکمیل کادرشون دارن از یه سری دانشجوها تست می گیرن ... منم نمی خواستم شانس و فرصتم رو از دست بدم و رفتم تست دادم و تقریبا ازم راضی بودن و قراره ان شاءالله ازم استفاده کنن ... البته خب خدایی امروز بدون هیچ آمادگی قبلی رفتم و اونا هم این نکته رو در نظر گرفتن ...

حالا امیدوارم با توکل برخدا بتونم توی این کار موفق باشم و پیشرفت کنم ... چون همیشه کار رادیو و بخصوص گویندگی رو دوست داشتم و دارم ...

اگه بشه چی میشه ...

انتخاب نام ها ...

تا حالا دقت کردین توی هر مجموعه ای که وارد بشید واسه تعداد زیادی از زیرمجموعه های اونجا شامل ادارات و تشکل ها و انجمن ها و موسسات و ... اسامی چهارده معصوم و سایر شخصیت های مقدس دینی انتخاب شده ... مثلا موسسه امیرالمومنین، انجمن پیامبر اکرم، تشکل حضرت زینب و ...

متأسفانه در کشور ما این نامگذاری بسیار باب شده به طوری که در برخی مجموعه ها اگر از این نام ها استفاده نشود مجوز فعالیت هم صادر نخواهد شد ...

حالا حتما میخواید بپرسید چرا گفتم متأسفانه ؟! خب به آسیب شناسی این مبحث می پردازیم:

هر کدام از این زیرمجموعه ها با اهداف خاصی قصد فعالیت دارند که تعدادی از افراد در آن نیز مشغول به فعالیت خواهند بود ... که این افراد همانند همه ی انسان ها ممکن الخطا (نه جایز الخطا!!!!) هستند و ممکن است فسادهای مالی، اخلاقی و یا اداری در این مجموعه ها به وقوع بپیوندد و یا ممکن است که کلا آن مجموعه از اهداف مقدس خود منحرف شود ... آنگاه قضاوت عمومی مردم در مورد این مجموعه چگونه خواهد بود؟! مثلا خواهند گفت: "امیرالمونین فلان کار اشتباه را انجام داد" یا "حضرت زینب که مورد داره" یا "پیامبر اکرمی ها آدمای ناجوری هستند" !!!!!!

آیا این انصاف است؟! که بنام مقدسات دین خطا و اشتباه مرتکب شویم؟! اصلا چه لزومی دارد که از این اسامی برای نام مجموعه های خود استفاده کنیم؟! آیا آنهایی که اینکار را انجام می دهند به خیال خود دین را ترویج و تقویت می کنند؟! یا اینکه با این کار دین زدگی و اهانت به مقدسات را در بین مردم عادی می کنند؟! در حالی که می دانیم بزرگترین گناهان کوچک شمردن و عادی شدن گناه در جامعه ست ...

وای بر ما مسلمانانی که داعیه ی دینداری می کنیم ... بسیاری از گناهان در جامعه عادی شده اند و مردم آن ها را کوچک می شمارند و حتی بسیاری گناهان را ثواب جلوه می دهند !!! ... چگونه در آن دنیا می خواهیم پاسخگوی این همه گناه کبیره باشیم؟!

اللهم کل ولیک الفرج

یا حق

چرا دست به قلم نمیتونم بشم ؟!


آخه چرا اینجوری شدم ...
روزی اقلا 5-6تا ایده و موضوع واسه نوشتن به ذهنم میاد حتی متنی هم که در نظر دارم کلماتش کامل میاد توی ذهنم اما ...
اما نمیدونم چرا نمیتونم به قلم بیارم ... حتی تایپ هم نمی تونم بکنم ...
چرا دستم به قلم نمیره آخه
یه زمانی با روزی 1-2تا ایده واسه نوشتن 4-5تا مطلب می تونستم بنویسم اما چرا الان اینجوری شدم
حالم از خودم به هم می خوره ... ملت همیشه دارن هر روز بهتر از دیروز میشن اونوقت من این همه افت داشتم
توروخدا واسم دعا کنید بتونم دوباره دست به قلم بشم ... خیلی دوست دارم دوباره به اون روزا برگردم ...

آینه شمعدونی و قرآن

به نام خدا

خب پس از هر اسباب کشی معمولا اولش با نام و یاد خدا آغاز میشه و آینه شمعدونی و قرآن رو توی خونه ی جدید میزارن و منم همین کار رو می کنم ...

ورود به خونه ی جدیدم رو به شما دوست عزیز هم تبریک و تهنیت می گم ...

خوشحال می شم پیشنهاداتتون رو در مورد این خونه ی جدید و روش کارم بدونم ...